پشت سر می گذارمـش آرام ، پشــت لبخـندهای آجری
اش پشت آن لحظه ای که له شده در"دوستت دارم"
تظاهری اش می تــکانم غبار شالم را وبـه این نقــطه
میرســـم که چقدر عاشق روســـتایشان بوده ، عاشــق دخــــتران
چادری اش چـــه عـــذاب آور است وقتی که یازده سال تلخ طی
شود و او نفهمد حیای آن زن را که عقــب رفته گاه روســـری
اش شب به شب پرسه می شدم دراو که به دست آورد مرا
گاهی وای امــا چقدر سنـگین است که نـــدانی دلیـل دلخوری
اش- مــثلا آن قطـــار تهران بود که من و او
مـــسافـرش بودیم- ویکی بی خـــبر نگاهــــم کرد وســط سـالن غذاخوری
اش خسته ام خسته ازبلندی شب کاش می شـد که عاشـقانه
او رازگونه به گوش
من برسد گـاه گــاهی به جای کرکری اش من زن لحظـــه های تاریــکم که در این سالـــهای
بی واژه مـــثل یک شعر زنــدگی کردم پشـــت دیوار های آجری
اش
سعیدآرمات
سهشنبه 15 دیماه سال 1388 ساعت 09:27 ق.ظ
رسوب یا شبهای بیشنبه اسکلتی در منتهیالیه سیبِ بی شنبه سمت خودم میم میم
عروسکی با لبهای ساختمان رسوب گرفتنام ته راه افتادنام چشمهات که عین فیل بر شانهی این سطر چندتا ثانیه چند رسوب برای اطمینان بالا لاتر از دریا از ته خوابهای بتهوون بیشنبه بی از کوچههای شرقی فانوس(بنارس)؟ تا نهنگ
قرمزِ توی خوابهات هات اسکلتی در منتهیالیه کجای آن این مهمانی انتهای دریا نشسته یا درختِ تکیه داده به چشمهام شاخ گاو وَ ته دریا با کلمهیی از آیتالکرسی (منفجر می کنم) می منفجر می کنم با کلمات البته
دوباره لیوانِ کنار پنجره تکهیی از اعصابروی میز خضر نبی بی خوابهای ته آن لیوان یک بخاری در منتهیالیه اسکلت آن قاب سنت توی قوطی کنسرو تو به سمت تو راه افتاده
ام فلز و فسفرِ دود روی پهن من روی بعدازظهرهای شهر دراز می کشم تا صدای کلاغ درمنتهیالیه. ۲ ات یا مرگ جوانی ام یک قاچ براهنی یک قاچ برای گلشیری یک قاچ برای نامهای مستعار،
یک گوته، ریلکه و
نگاه میکردند هندوانه که که قارچ می شدم که
می رفتم یک گلشیری برای درختی عین بیدار می شدم و بودم
رهاتر از باد لا
عطررودخانه ات لا می چسبد به تن ام به اتاق بتهوون یا عین پنجره معنا روی لا وعکس ضمایر از وسط این سطر اتاق، این قارچ معبد سینه ها ت هات وشعر پارک می شد و سط تنهایی اش )
ومی شود شعر وقتی خواب هات را از بتهوون غارت می کردند
لا بود لا؟ عطررودخانه ات والکل ِشعربود مرگ جوانیام و عبور، وسط و من پل
و بعد ریه های
باد در فصل پنجم و کبد ماجرا می خوانِیم ات ات ات ات.
سعیدآرمات
سهشنبه 15 دیماه سال 1388 ساعت 09:23 ق.ظ