فاطمه زارع
تمام جاده های زمین را ختم به خیر کرده ای
با اتوبوس آمده ام عروسی دست ها بوی تو می دهد
ترمینالٍ انتظار ِناخنِ ِ ضربه خورده تو!
چقدر به تو خندیده بودیم
جواد قاسمی
خواب از چشمانم رفته با سرعت ۸۰ دور در ساجده
دماوند می شوی وقتی از کوه سخن می گویی
ازتنهایی دستهای که هااا می شود هاااااا
چقدر کلمات سردشان است
محمد شعبانی
در دامنه و پشت به کوه ترا انتظار به چشم بسته ام
نمی خاهم نیامدنت را ببینم
دماوند ترا کشت
چه کسی ترا کشت
دماوند ترا کشت
فیاتا هم نمی تواند
او را از من انتقال دهد
چند کاغذ مچاله برای استحاله ام کافی است
با من دم خور