شعرهای نادر!!

  

 

پس از رکود چند وقته ی جلسات ادبیات یک چهار شنبه ی به یاد ماندنی در جلسه ی شعر خوانی در خانه ی شهریاران جوان؛ شعر های ساده ی نادر انصاری سبب شادی ما شد. ماییم حالا و همین شادی های کوچک . او هم مثل خیلی از یازده ساله های امروز از  خیلی چیز های ما بزرگترها سر در می آورد و از خیلی چیز ها هنوز نه اما به چیزهای که ما در شعر به دنبالش هستیم هنوز فکر نمی کند .  چه بهتر که او به طور طبیعی در حد ادراک خود از جهان بنویسد . شعر های او بدون هیچ پیش شرطی صرفاً به خاطر داشتن ذهنیت ساده شعرند . پیش نهادی هم اگر قرار است به او داده شود باید در جهت برانگیختن بیشتر تخیل او باشند و تقویت حس و نگاه ساده اما دقیق شاعرانه تا ارائه ی فرمولها و تکنیک های شعری . جسارت می تواند اولین نشانه شاعر باشد که با داشتن این امکان خود به کشف و ای بسا اختراع تکنیک ها و فرمول ها نایل خواهد آمد او را بهانه می کنیم برای گفتن این مطلب که ناتوانی نظام آموزشی فعلی ما در باروری خلاقیتها ی بچه های روزگار ما کافی است تا میلیونها موجود خلاق صرفاً به دستگاههای بی احساس حفظ فرمول بدل شوند .تقلیل یافتن حس انسانی در حد  . memori ما دیگر آتش این معرکه را تیز تر نکنیم .

همان چند شعر ساده ی او را برای یاد آوری دوستان حاظر در آن جلسه وآشنایی دوستان دیگر اینجا مرور می کنیم . با تشکر از رخشنده پاسلار – مادر نادر – که این شعرها را برای من ارسال کرده است.

 

 

مرد بطری به دست
بر روی لنگرگاه
به پشت سر خود نگاه کرد
انگار دخترک
داشت با مرغان دریایی ...  

تق   !!

آقایم سر کلاس فارسی
یک پس گردنی به من زد
من شعرم را فراموش کردم
-----------------------------------------

 

 

همانجا بایست
دارم گیرت می آورم
ناگهان گل سیاهی را
همراه با باد در حال پرواز دیدم
اما فهمیدم آنچه را که می خواستم
فراموش کرده ام :عشق !
--------------------------------

 

 

آخرش یک صندلی باقی ماند
آخرش تو لج کردی
آخرش ...آخرش!
این "آخرش" ها کی تمام می شود ؟
اما آخرین آخرش این بود که :آخرش آن در باز شد
و تو آمدی  .

                                                  

                                            نادر انصاری  

 

 

 

 

 

 

 

نظرات 6 + ارسال نظر
سپیده مختاری چهارشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:14 ب.ظ

آفرین
آفرین

بهشب چهارشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:49 ب.ظ http://behshab.blogsky.com/

چقدر راحت و دوست داشتنی بود شعر های نادر

حباب پنج‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:14 ق.ظ http://www.hobaab.mihanblog.com

تقدیم به شیخ نادر!
‏@‏};-

گن جیش کک پنج‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:01 ب.ظ

شیخ تادر
کودکی هایش را خوب یادمه
لای صندلس ها ی اتاقک ته را رو فرهنگ سرا آوینی توی انجمن سه شنبه ها می گشت ومی شنید!

دوستدار شیخ نادر پنج‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:48 ب.ظ

شعرهای نادر زیباست
اما آن--- حاظر---..جمله های وصفی بالا در صفحه انگارش بد جوری تو ذوق می زند.

طیبه شنبه زاده جمعه 21 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:13 ب.ظ http://aknoonman.blogsky.com

از اینکه تو این سن از عشق می گی خیلی جالبه!کودک عاشق!انگیزه ای برای شادی هستی شیخ نادر عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد