مادر پرنده خواست

سعید آرمات

مادر پرنده خواست اولین مجموعه شعر سپیده مختاری دربردارنده 26غزل است که اردیبهشت امسال خودش را به نمایشگاه کتاب غرفه ی انتشارات داستان سرا رسانده بود. نه در پیشانی کتاب و نه در ذیل شعرها تاریخی برای سرودن اشعار معین نیست و لابد شاعر گزینشی آزاد را برای انتشار مد نظر قرار داده به گواه همین 26 غزل چاپ شده و وبلاگ شخصی ،او رسانه ای ترین و فعالترین غزلسرای این حوالی بوده است ضمن اینکه در بسیاری جلسات وبا ذهنیتی آزاد حضور یافته و شعرهای آشنایش را برای بسیاری خوانده است و به عبارتی حتی پیش از چاپ مجموعه ای مستقل همواره در معرض دید و نقد بوده است.

 فرصت نقد و بررسی کتاب را می گذاریم برای زمانی دیگر که حرفهای بسیاری است در خصوص غزل امروز و سببهای پیدایش غزل فرم که البته شعر سپیده مختاری جزء این دسته نیست و در طبقه بندی ها بیشتر به غزلهای شاعران پیش کسوت ! شبیه است با امکانات زبانی محدود تر و یعنی اینکه شاعر این مجموعه به زبان ساده راه رفته را دوباره رفته است . راه رفته ی غزل در دهه های پنجاه و شصت .شعرها به صورت مجزا لحظات حسی شاعر را خوب بازگو می کنند اما قرار گرفتن شعرها در کنار هم یکدستی کار شاعر جوان را به خوبی نشان می دهند وخاصه که تمامی مجموعه در دو سه وزن نزدیک به هم اند و به لحاظ معنایی نیز شعر ها واگویه های راوی زنی است که گله مند است و شاکی، بی پردازشی متمایزدر زبان  یا رویکرد ی به طنز و تکنیک های رایج در زبان غزل پیشرو . اگر به شاعران هم نسل و هم دوره ی خانم مختاری شاعرانی مثل سید مهدی موسوی یا منصوره حکمت شعار که از قضا مجموعه شعرشان هم زمان به چاپ رسیده بنگریم این تمایزها را در می یابیم. کار ما فعلن مقایسه ی این شاعران با یکدیگر نیست اگر چه در نقد تطبیقی به همین موضوع می پردازند .

این نوشته قرار است در حد معرفی باقی بماند وپیام تبریک شاعران  را به خانم مختاری برساند . ضمن بیان این مطلب که نفس چاپ مجموعه محاسن بسیاری را برای شاعر به همراه دارد از جمله اینکه شاعر رسمن وارد صحنه شده و حالا باید که نقدها را هم بشنود که گاهی هم چندان خوش به مذاق نمی آیند اما هنر را مگر راهی دیگر هم هست که ما نمی دانیم ؟؟

اگر غایتی در هنر باشد آن غایت در سرشت توام و همزاد با نقد بوده و هست امید که این مجموعه محل بازخورد و تبادل آرای جدید در خصوص غزل امروز گردد و پیش نهادهای تازه ای را به شاعر این مجموعه و شاعران جوان ارائه دهد . در پایان برای این مجموعه احتمالن جلسه ی رونمایی و نقد و بررسی را با یاری شاعران و دوستان خواهیم داشت که زمان ومکان آن متعاقبن اعلام خواهد شد .

آمدی از کجای این قصه

زهرا اسپید


آمدی از کجای این قصه ؟ که بچینی فقط پر و بالش
او بگیرد بهانه ی پرواز ، حظ کنی که گرفته ای حالش
آمدی در دقیقه ای متروک بلکه ناباورانه پا بدهد
دختری که همیشه ترسیده تو بیفتی دوباره دنبالش
دختری که غرور بندری اش به مذاق تو خوش نمی آمد
به سرت زد کمی بلرزانی دل او را شبیه خلخالش
شکل مردی سوار اسب سفید مثلاً تو همان کسی بشوی
که از آغوش تلخ یک فنجان پا نهاده فراتر از فالش
شش بهمن چه ناگهانی و سرد آمدی تا سکوت رابطه را
بشکنی با تمام تجربه ات شاعرانه به قصد اغفالش
و شبی که فرشته های سیاه چشم هایش احاطه ات کردند
گیر کردی تپق زدی یکریز فحش دادی به او و امثالش
آن شبی که به باد هم حتی بچه گانه حسودیت شده بود
پرسه می زد چه بی خیال و رها بین گل های چادر والش
هیچ طوری نمی شود فهمید عمق او را که نیست اقیانوس
یا غروری که ساده ی ساده حل شده در حیای سیالش
گیج مانده دلت کنار خلیج این پرنده اسیر پرواز است
در خیالش نشسته آبی دور نیست پیدا حدود آمالش

زنب نیامده باشد میان ساعد و بازو

سعید آرمات


زنی نیامده باشد میان ساعد و بازو

میان وقت مقرر و یا نیامدن او
به چند چرخش صورت به چند چشم رمنده
به وقت ریختن یخ میان یقه ی آهو
سفیدی تن متن و سیاهی گذرنده
و اسبهای رمنده میان دسته ی گیسو
سلام سلام قطاری که هی سفید رسیدی
وتا بجنبم دیگر گذشته بودی از او
تو صندلی مقابل بگو چه می کردم من
میان آمد و رفت قطار و آن همه هوهو
که باز آمده باشی به ایستگاه مقرر
و باز گم شده باشی تو در میان هیاهو
میان ساعد و بازو نشسته بود سفید و
شتاب عقرب چرخیده روی گردن او، او
 سفید آمده بودی نشسته بودی در متن
و پنج عصری خسته پرید از سر زانو
چرا نشد بنویسم سپیدی تن متنی
که با نیامدن او گذشت از لب چاقو
نشد نشد بنویسم که متن هی تن می زد
وتن نوشته نمی شد که قفل بود از جادو
سفید سفید نشستی میان تن تنناها
و تن که نامتناهی شد از میان دو ابرو
دوباره برمیگردم به اسبهای تن تو
به اسبهای شکفته میان ساعد و بازو

سردخانه

یداله شهرجو

سرد خانه

با تفنگی روی شانه و کلاهی بر سر
عکس تمام قدش بر دیوار است
جفت گنشکک مست از معاشقه
دهانی پنهان و کلماتی مچاله در گلو
این جماعت حیران را به عکس گشانده بود
باید به دقت نگاه کرد
عصر پنجشنبه آخر همین ماه بود
پیراهن زدی بر تن
تن در گودی گشو
باید این عکس ها را مرور کرد
******
مثلا در همین لحظه با عطسه ای
پایین کشانده بود خودش را از عکس
از دیوار...از اتاق...
از سنگینی دولول روی شانه اش
******
درست پنجشنبه آخر همین ماه بود
در عکس بوی تند باروت
بر دیوار شکل وارونه دولول
از پنجره گشوده اتاق:
عطر ملایم شبهای مسکو
در عکس خبری از جماعت حیران نیست
باید به دقت نگاه کرد:
شلوار مشکی راه راه
عطر ملایم شبهای مسکو
جفت گنشکک مست از معاشقه
کلماتی مچاله در گلو
دهانی پنهان
همه را کشانده بود در گودی گشو
بوی تند تعفن
در سرد خانه ساکت بیمارستان.
                                                                         

   شهریور 88 – میناب

فابریک به روایت سعدی


باید از خیابان سعدی جنوبی بگذرم
دارم برای تصاویر معاشقه در بوستان
مصداق تازه ای جستجو می کنم
- اتاق کامل پزوه 405 با رنگ فابریک –
باید به رنگ زلف آشفته

به صدای گریخته از ابیات بوستان نزدیک باشد
بی گمان این معشوقه ی پنهان
در اتاق کامل پزوه 405 پناه گرفته است
عاشق باید مانند من
از خیابان سعدی جنوبی بگذرد
به مغازه های دو سوی خیابان چشم بدوزد
باید معشوقه اش را
در یکی از همین مغازه ها
در یکی از همین اتاق ها
با رنگ فابریک به روایت سعدی تماشا کند
                                               تهران – خیابان سعدی جنوبی – شهریور88

جدول

این تنها یک کلمه است
تمام حروفش در این جدول ردیف می شود
میم...دال
و ستون عمودی اش نیز با سرعت تمام کامل می شود
میم...گاف
گاف بزرگی داده است
این مسافت طولانی او را با خود کشانده بود
تا کنار این جدول
تا کنار این خیابان
رد قرمز خونش از کنار جدول می گذرد
******
درست ردیف شده بود حروف
برای رسیدن به رمز نهفته
روزنامه و خودکار بیکش را کنار می گذارد
از پنجره رو به بیرون
به ردیف ستونهای عمودی
به ردیف ستونهای افقی
اتومبیل او را کشانده بود تا کنار جدول
مغز سرش
ردیف ستونهای عمودی را کامل می کرد
رمز مبهم جدول
از لجن های کف جو پیدا بود
میم
را
گاف