پشت لبخندهای آجری اش

سپیده مختاری 


پشت لبخندهای آجری اش


پشت سر می گذارمـش آرام ، پشــت  لبخـندهای  آجری اش

پشت آن لحظه ای که له شده در"دوستت دارم" تظاهری اش

می تــکانم غبار شالم را وبـه  این  نقــطه میرســـم که چقدر

عاشق  روســـتایشان بوده  ، عاشــق  دخــــتران چادری اش

چـــه عـــذاب آور است وقتی که یازده  سال تلخ طی شود و

او نفهمد حیای آن زن را که عقــب رفته گاه  روســـری اش

شب به شب پرسه می شدم دراو که به  دست آورد مرا گاهی

وای امــا چقدر سنـگین است که نـــدانی دلیـل  دلخوری اش-

مــثلا آن قطـــار تهران بود که من  و او مـــسافـرش  بودیم-

ویکی  بی خـــبر نگاهــــم کرد  وســط سـالن  غذاخوری اش

خسته ام خسته ازبلندی شب کاش می شـد  که عاشـقانه او

رازگونه   به گوش من برسد گـاه گــاهی به جای کرکری اش

من زن لحظـــه های تاریــکم که در این  سالـــهای بی واژه

مـــثل یک شعر زنــدگی کردم  پشـــت دیوار های آجری اش

رسوب یا شب های بی شنبه

 شاهین باوی

سپاس از مسعود رحمتی

رسوب یا شب­های بی­شنبه

                                 

                           اسکلتی     در منتهی­الیه سیبِ بی شنبه

                           سمت خودم   میم ­میم   عروسکی با لب­های ساختمان

                           رسوب گرفتن­ام ته راه افتادن­ام  

                           چشم­هات که عین فیل بر شانه­ی این سطر

                           چندتا ثانیه چند رسوب برای اطمینان

                           بالا لاتر از دریا از ته خواب­های بتهوون بی­شنبه ­بی

                         از کوچه­های شرقی فانوس(بنارس)؟   تا نهنگ  قرمزِ          توی خواب­هات   هات

                           اسکلتی در منتهی­الیه کجای آن            این

                           مهمانی انتهای دریا نشسته   

                           یا درختِ تکیه داده به چشم­هام

                           شاخ گاو وَ ته دریا       

                           با کلمه­یی از آیت­الکرسی (منفجر می کنم)       می

                            منفجر می کنم    با کلمات   البته دوباره

                            لیوانِ کنار پنجره

                            تکه­یی از اعصاب­ روی میز

                            خضر نبی بی خواب­های ته آن لیوان

                            یک بخاری در منتهی­الیه اسکلت              آن قاب

                            سنت توی قوطی کنسرو    تو به سمت تو راه افتاده ام

                             فلز و فسفرِ دود روی پهن

                           من روی بعدازظهرهای شهر دراز می کشم تا صدای کلاغ

                                                                                   درمنتهی­الیه.



۲
ات یا مرگ  جوانی ام


یک قاچ براهنی یک قاچ برای گلشیری

یک قاچ برای نامهای مستعار،          یک       

گوته، ریلکه و         نگاه می­کردند هندوانه که

که قارچ می شدم       که می رفتم          یک گلشیری برای

درختی عین بیدار می شدم و بودم          رهاتر از باد لا        عطررودخانه ات لا

می چسبد به تن ام به  اتاق بتهوون یا عین پنجره

معنا روی لا        وعکس ضمایر از وسط این سطر

اتاق، این     قارچ

معبد سینه ها ت   هات

وشعر پارک می شد و سط تنهایی اش  )        ومی شود شعر

وقتی خواب هات را از بتهوون غارت می کردند          لا بود لا؟

عطررودخانه ات   والکل ِشعربود مرگ جوانی­ام

و عبور، وسط                           و من پل            و بعد ریه های باد

در فصل پنجم و کبد ماجرا می خوانِیم ات ات ات ات.

جلسه داستان

پنج شنبه17 دی ساعت 5 عصر با همکاری تشکل غیر دولتی خانه خشتی گامبرون و علاقمندان به ادبیات داستانی جلسه داستان خوانی برگزار می شود.

مکان:بندرعباس/چهارراه رسالت/خانه شهریاران جوان

ستیز فرم و محتوا با نگاهی به یک عکس از روح اله بلوچی

سعید آرمات


ستیز فرم ومحتوا با نگاهی به یک عکس از روح الله بلوچی

شکل و معنا  یا همان فرم و محتوا دو جنبه ی اثرند که در بسیاری نقد ها درباره ی آن دو صحبت می شود . منتقدان بسیاری اعتقاد به جدایی این دو از یکدیگر ندارند و می گویند این فرم است که محتوا را می سازد و به عبارتی دیگر این محتواست که فرم را از آغاز تعیین می کند و محتوا چیزی بیرون از فرم نیست اما در عکس مورد نظر ما گسیختگی فاحشی که میان شکل و معنا یا همان فرم و محتوا وجود دارد ما را از رسیدن به یک اثر منسجم باز می دارد (این نکته را البته با توجه به کامنتهای گذاشته شده از سوی دوستان برای عکاس می نویسم و همه می دانیم که این پیام ها نتیجه ی یک نگاه دقیق به اثر نیست و در حد تعارف است.) البته که عکس به احاظ اصول رایج در عکاسی ،کادر بندی و نورسنجی بی نقص می نماید و با یک نگاه دکوراتیو بسیار زیبا وجذاب خاصه که تاریکی های دوروبر ،به ظاهر متن را برجسته کرده است اما گاهی با یک ژرفانگری و تغییر زاویه دید به موضوعیت متن همه چیز دگرگون می شود و نقطه قوت اثر حکم پاشنه ی آشیل را پیدا می کند.عکس گویا بدون توجه به موضوع ، فضا و یا کانتکست گرفته شده است . عموما ًدر فضاهای قدسی ، مکانهایی همچون معابد و مساجد کنتراست بالا و حضور قاطع رنگ سیاه آنهم برای فضای داخلی تناسب چندانی ندارد و اصولاً با طیف های نور و حضور سایه ها بیشتر باید به دنبال تقویت نور بود.اشتباه نشود تقویت نور صرفاً به معنای اضافه کردن بر حجم فیزیکی نور نیست بلکه بازی با آن است چنان که به قول ابو علی سینا :چنان که آفتاب اگر چند اندکی پنهان شد ،بسیار آشکارا شدو چون سخت پیدا شد ،اندر پرده شد پس روشنی وی پرده ی روشنی وی است.(جعفر مدرس صادقی ،قصه های شیخ اشراق،ص73) رنگ تند مشکی رنگ قاطعی است و می تواند در عکاسی تجسمی  باشد از ذات مُد که عموماً عکاسان  در تقویت پرتره ها از آن سود می جویند در این عکس تاریکی و قاطعیت مطلق آن، نور را که معنایی الوهی دارد و جلوه ای از جلوه های باریتعالی است ،خفه کرده است.یک عکاس ِخوب بیشتر از هر کس دیگری می داند که عنصر اصلی در عکاسی نور است  و شکل قرار گرفتن آن همراه با سایه ها و تقابل آن با تاریکی است که می تواند نقاط درخشان و طلایی مورد نظر در عکس را برجسته نماید و استفاده ی بد از آن می تواند یک اثر را حرام کند. تکنیک برجسته کردن ابژه را به وسیله ی فضاهای تاریک باید در مواردی به کار برد که نگاه ما متمرکز برعناصر بیرون از نقاط تاریک باشد حال آنکه در عکس مورد نظر ظاهراً ما از بالای گلدسته ی مسجد داریم بیرون را نظاره می کنیم پس نه تنها عناصر بیرونی حائز اهمیت اند ؛بلکه عناصر درون ِبنا که البته در این عکس با حضور پر رنگ سیاهی حذف شده اند نیز بسیار با اهمیت اند .اگر چه عناصر بیرونی می توانند گویای مفاهیم بسیار عمیقی باشند خاصه که چشم انداز ما از درون ِیک بنای مقدس به دریای بی کران و آسمان تا ناپیدا کران باشد .دریا و اسمان در فرهنگ دینی و معماری هر دو به دلیل رنگ آبی  و گستره شان نمادهای عظمت و پاکی باریتعالی هستند چنان که معماران کهن در معماری مساجد و تعیین رنگ کاشی ها به تعین رنگ آبی ِموجود در این دو عنصر توجه خاص داشته اند.کیست که با معماری و ادبیات پر راز و رمز ایرانی آشنا باشد و با شنیدن کلمات دریا و آسمان در درون یک متن آنهم متنی عرفانی به معناهای مجازی و استعاری آنها نیندیشد؟ اما جایگاه این دو پدیده در این عکس کجاست ؟معلوم است که عکاس آنها را دیده است اما این دو پدیده ظاهراً فقط برای پر کردن فضا در عکس نشسته اند و دکوراتیو اند و کارکرد چندانی برای درک حضور مفاهیم قدسی ندارند .می شود حدس زد که برای عکاس ،عکاسی کردن از مسجد با پس زمینه ی دریا و آسمان تفاوتی با عکاسی کردن از بازار یا کارخانه یا هر بنای تاریخی دیگری نداشته است چرا که نور با تمام جلوه گری و قدرت نمایی اش در بیرون جرأت و یا مجال حضور به درون را نیافته است و پشت در مانده است تا وقتی هم که به درون نیاید مفهوم کاربردی اش را در چنین فضاهایی نخواهد یافت . دیگر اینکه دریا نیز که باید مفهومی از عظمت را القا کند تنها بخش کوچکی  به آن اختصاص داده شده و رنگ مرده آن ،این اجازه رانمی دهد که ذهن روی آن تمرکز کند  -دریایی به رنگ آب دهان مرده-وضع آسمان هم بهتر از دریا نیست با حضور ابرهای بی حالت و خنثی و فضایی بسیار اندک که در اختیار آن نهاده شده آسمان را نیز به عنصری بی حال تبدیل کرده است . با سر زدن به وبلاگ شخصی بلوچی و نظاره کردن آسمان تیره در بالای لنج در عکسی دیگر  می توان بهتر به اثر گذاری تفاوت این پدیده در دو عکس مجزا پی برد..به واقع نه آسمان این عکس آسمانی است و نه دریای آن دریایی . شاید زمان کمک چندانی به عکاس نکرده است در آسمان بی باران و بی ابر این شهر عکاس چه می تواند بکند ولی در هنر چیزی که اهمیت دارد محصول نهایی است .شاید موضوع برای خود عکاس خیلی جدی نبوده باشد و عکسی بدون تعمق و صرفاً ثبت یک لحظه مد نظر بوده است عکس نیز در وبلاگ شخصی  عکاس گذاشته شده که یک حریم شخصی و خصوصی است لزوماً هم نباید پدیده ای خارق العاده باشد تا در فضای مجازی قرار گیرد اما بعضی وقتها سوای متن این خود هنر مند است که موضوعیت می یابد .نه اینکه به بهانه ی عکس عکاس را نقد کنیم بلکه شاید توقع ما از آدمهای مختلف ؛ متفاوت است .

فکر می کنم کار عکاس در این عکس به پایان نرسیده است و می تواند در فصل های دیگر نیز برای عکاسی به این مکان برود حتی اگر تمامی حرف های ما را نشنیده بگیرد؛ به تجربه اش می ارزد که در زمانها ی مختلف از این مکان عکاسی کند.
در این عکس شاید تنها زحمت عکاس بالا رفتن از بنا بوده باشد در چنین شرایط نوری و چنین موقعیتی و باتوجه به تاریکی داخل بنا شاید راحت ترین کار همین باشد . عکاس در حالتی دکمه شاتر را فشار داده که با توجه به نور بیرون، دیافراگم را تا حد امکان بسته است و عمق میدان تا چشم کار می کند وسیع است. در حالت بسته بودن دیافراگم نقطه ی فوکوس می تواند غیر متمرکز باشد ودر نقاط مختلفی می توان فوکوس داشته باشیم این نیز از امکانات باالقوه ی نور بیرونی است . لنز در وضعیتی نزدیک به نرمال است و با توجه به عمق میدان وضعیت متغیری بین 55 تا 80 درجه را می توان برای لنز در نظر گرفت سرعت شاتر هم به یاری نور بیرون نباید آن قدرها پایین باشد که دست بلرزد و احتیاجی به سه پایه باشد البته به خاطر جامد ، راکد و بی تحرک بودن موضوع استفاده از سه پایه چندان دشوار  نمی نماید مگر اینکه ناهموار بودن سطح داخلی این اجازه را از عکاس گرفته باشد . عکاسی از چنین نقاطی بیشتر توریستی و تفننی است و صد البته که انتظار مارا از عکاس بالاتر می برد.

در پایان این نوشته عکسی از آمی ویتال عکاس هندی از فضای داخلی یک مسجد می آورم با تأکید بر اینکه تفاوت دونگاه در عکاسی را در یک موضوع مشترک بیان کنیم قصد ما نادیده انگاشتن کارهای ارزشمند این عکاس نیست تنها چیزی که ما را به نوشتن وامی دارد تأثیر پذیری ناگزیر ما از یک متن است. با آرزوی توفیق برای این عکاس جوان .