چرخه

آذر شیردل


چرخه

از روبروم می ای، باشتاب نه، از پشت پلک هایی که به زمین می دوزم می بینمت، حست میکنم. صدات رو نمی دونم شنیدم یا که فهمیدم، نجوا کرد توی گوشم، چه چشایی.
من به چشمهایم خیره شدم با مردمک های سیاه. و این که شنیدم خیلی مرموزه، خیلی قشنگه.
 عجیبه که این درد هنوز مرا نکشته. من چطور راه می رم . چطور این قدمهای سنگین این طور نرم برداشته می شن ؟ چهار ماهه ای یا پنج ماهه،گمونم در استانه جون گرفتن باشی.
 تو یه جوون بیست و چهار ساله ، پنج ساله ای، هر چه هست رنگ موهات همونه که سیاهه و چشمات هم باید سیاه میشد.
 اما من نمیدونم کجا خونده بودم که آب دریا بخوری بچه ات رنگ چشاش آبی می شه. یعنی اون آب هم باید رنگش سیاه باشه والا یه چشم آبی که دورش سیاه نوبره . من هم که بابام نه یعنی نابابام همون جورپشت سر هم گفته بود این دیگه بدجوری گندش در اومده رفته بودم شوهر ، مثل این که رفته بودم پارک . چند روزی خوش گذشته بود اما چند روز که داشت می شد پنج ماه، زمین های شوهرم هم خشک شده بود دیگه بادمجونهاش رو زیر چشای من می کاشت. پشت اون دیواری که من کز می کردم، نمی دونم چقدر یا چند تا جای پا مونده بود چون بفهمی نفهمی لوچ بود ، می اومد لگد پرت کنه می خورد تو دیوار.می گفت: شوم، جغد. این حرفها رو نابابام هم قبلاً گفته بود. من هر چه تو آیینه نگاه می کردم خودم رو شبیه جغد نمی دیدم.
تو دست کشیدی روی  صورتم.انگشتات که رفت روی پلک هام ، مژه هام که روی هم رفت، مادرم اومد کنارم نشست. گفت: این چند تا تکه لباس رو برات آوردم. نگاه کردم. چقدر قشنگ بودن یکیشون نارنجی بود، بقیه شون سبز بودن. همشون هم نازک و نرم. گفتم: یعنی چه شکلیه؟ مامان خندید. لبهای کلفت و چروکیدهاش رو گذاشت رو لپهام. گفت، مثل خودت قشنگ. جون اومدی گمونم یه تکون هم خوردی. اما مامان گفت: نکنه چشاش لوچ بشه؟ من فکر کردم دیگه نباید نگاش کنم یه وقتی که تکون نخوری باشه. هوا بدجوری گرم شده، قلبم می گیره. مامان می گه: تو گرما جگر شیر می خواد و جون سگ زاییدن. شوهرم دیگه پیداش نشده. رفته، کجاست نمی دونم. گفتی میام.
 دو تا ماهی انداختم تا تو به جلز ولز می کنن کوچکین اما می دونم که تو دوست داری. برشون که می گردونم تو اومدی پشت سرم وایسادی میگی نمی دونی چی برات خریدم. دستات که مشت شده آروم میاری جلو صورتم. مشتت رو که باز می کنی یه پلاک توشه، زرد و براق. می کنم تو زنجیر گردنم، دست تو هم زنجیر می شه دور گردنم. آسمون پر از ستاره است تاریک تاریکه همه جا. می گم: دیگه خسته شدم. می گی: من هم. تو سیاهی رنگ چشات معلوم نیست. پا می شی می ری، من هم دنبالت از این کوچه به اون کوچه، از این خونه به اون خونه. می گم: یه دیوار می خوام که یه پشتی بهش تکیه بده و من که تکیه بزنم به پشتی. تکیه دادم به پشتی، تو بدجوری پیچیدی. حست می کنم. مثل خونی که که تو رگهام پخشه پخش شدی. دیگه چیزی نمونده که تو هم آسمون رو ببینی. من هم آسمون رو می بینم همونطور که تو هر روز میبینی و حتی ستاره هاش که همیشه یه جور چشمک زدن.
تو با دو تا چشم آبی و خط سیاه دورش آسمون رو نگاه می کنی. من هم تکیه زدم به دیوار، از اونجا آسمون رو نگاه میکنم و فکر میکنم به شوهرم که سر زمینها رفته یا نه. مادرم دیگه نیومده چون گفت که نابابام گفته که این دیگه بدجوری گندش در اومده، گفته که اگه ببینمش سرش رو گوش تا گوش می برممی ذارم رو سینه اش، مایه ننگ! من هم یه جایی  قایم شدم که فقط ستاره ها می دونن و تو که دست می کشی رو پلک هام و چه چشایی....
چند شبه که تو نمی خوابی. من هم عین چاه ته کشیدم. امونم رو بریدی، یعنی دلت درد می کنه یا تب کردی، سرم رو می ذارم کنار تو رو بالش، هیچی نمونده. باید شصتمون رو بمکیم. تو نگام می کنی می زنی زیر نمی دونم چی که گریه است یا خنده. دیگه ازت خبری نشده انگار تو شهر به این بزرگی سوزن بودی که افتادی زمین.
من هم کولت کردم رو کولم. همین جور که می رفتم پلکهام پایین بود واز زیر درختها که دو طرف خیابون سایه کرده بدون لخت و بی حال می رفتم. یه سایه از دور می اومد. پلک هام رو که بالا گرفتم سایه نزدیکم رسیده بود، بلند که نه، نجوا کرد توی گوشم: چه چشایی....           

سردخانه

یداله شهرجو

سرد خانه

با تفنگی روی شانه و کلاهی بر سر
عکس تمام قدش بر دیوار است
جفت گنشکک مست از معاشقه
دهانی پنهان و کلماتی مچاله در گلو
این جماعت حیران را به عکس گشانده بود
باید به دقت نگاه کرد
عصر پنجشنبه آخر همین ماه بود
پیراهن زدی بر تن
تن در گودی گشو
باید این عکس ها را مرور کرد
******
مثلا در همین لحظه با عطسه ای
پایین کشانده بود خودش را از عکس
از دیوار...از اتاق...
از سنگینی دولول روی شانه اش
******
درست پنجشنبه آخر همین ماه بود
در عکس بوی تند باروت
بر دیوار شکل وارونه دولول
از پنجره گشوده اتاق:
عطر ملایم شبهای مسکو
در عکس خبری از جماعت حیران نیست
باید به دقت نگاه کرد:
شلوار مشکی راه راه
عطر ملایم شبهای مسکو
جفت گنشکک مست از معاشقه
کلماتی مچاله در گلو
دهانی پنهان
همه را کشانده بود در گودی گشو
بوی تند تعفن
در سرد خانه ساکت بیمارستان.
                                                                         

   شهریور 88 – میناب

فابریک به روایت سعدی


باید از خیابان سعدی جنوبی بگذرم
دارم برای تصاویر معاشقه در بوستان
مصداق تازه ای جستجو می کنم
- اتاق کامل پزوه 405 با رنگ فابریک –
باید به رنگ زلف آشفته

به صدای گریخته از ابیات بوستان نزدیک باشد
بی گمان این معشوقه ی پنهان
در اتاق کامل پزوه 405 پناه گرفته است
عاشق باید مانند من
از خیابان سعدی جنوبی بگذرد
به مغازه های دو سوی خیابان چشم بدوزد
باید معشوقه اش را
در یکی از همین مغازه ها
در یکی از همین اتاق ها
با رنگ فابریک به روایت سعدی تماشا کند
                                               تهران – خیابان سعدی جنوبی – شهریور88

جدول

این تنها یک کلمه است
تمام حروفش در این جدول ردیف می شود
میم...دال
و ستون عمودی اش نیز با سرعت تمام کامل می شود
میم...گاف
گاف بزرگی داده است
این مسافت طولانی او را با خود کشانده بود
تا کنار این جدول
تا کنار این خیابان
رد قرمز خونش از کنار جدول می گذرد
******
درست ردیف شده بود حروف
برای رسیدن به رمز نهفته
روزنامه و خودکار بیکش را کنار می گذارد
از پنجره رو به بیرون
به ردیف ستونهای عمودی
به ردیف ستونهای افقی
اتومبیل او را کشانده بود تا کنار جدول
مغز سرش
ردیف ستونهای عمودی را کامل می کرد
رمز مبهم جدول
از لجن های کف جو پیدا بود
میم
را
گاف

لحن گفتاری

عقیل دادی زاده


لحن گفتاری

خانم شریفه دادی زاده :

از آنجایی که بخشی از منزل مسکونی شما در طرح اصلاحیه قرار گرفته است لازم است در مورخه

15/11/68 راس ساعت 10 صبح در دفتر معاونت شهرداری حضور یافته تا پیرامون موضوع بحث و

تبادل نظر گردد، بدیهی است به همراه داشتن کلیه اسناد و مدارک مالکیت ملک مورد نظر الزامی می باشد.

شهردار ناحیه 2 بندر ترتیتا

عبدا... موذن زاده دلاوری

 

پنج روز پیشِ خودش بود ،دو روز پیشِ او، با احترام بی اینکه نظر کربلایی را بپرسد به کربلایی تقدیم می کرد ،یکشنبه و پنج شنبه دو روز کربلایی کُنار بودند ،آیا سینه مهمتر از پا ،دست ،گوش بود ؟چرا آخر از همه خلخال و حلقه پا بود ؟ از کربلایی هیچ وقت هم نپرسید اینکه اول سینه ریز، دوم گوشوار، سوم خلخال اصلا این ترتیب ،ترتیبی هست که به میلش باشد؟یعنی این خودِ بی انصافی نیست ؟یعنی این از گنگ و بی زبان بودن کربلایی سوء استفاده کردن نیست ؟ قبل از خلخال و حلقه ی پا ولی النگوها بودند ،شاخه کربلایی  را می گرفت برگهایش را نرم نرم ، خیلی سعی می کرد برگهارا بدون  درد جدا کند.شاخه اول .تقدیمی اول همیشه سینه ریز بود ،دست و پای کربلایی پر خار بود باید ملطفت خارها بودی، ولی او نبود از بس ایستاده همهی شاخه های کل کُنار را همه عمر گرفته بود فکر میکردی شاخه های کل کُنار او را در آغوش می گیرند برای کل کُنار ورد می خواند،می خواند  را مالم ،گلابش بزنید دینار ،دینار .بعد بی معطلی جلویلش را باز می کرد ،سینه ریزش را از گردنش در می آورد به گردن کل کُنار می بست ، هر چیز اگر به حال خودش بگذاری سر جایش می نشیند ،گردن را به حال خودش می گذاشت،گردن با سینه ریز با تکان توی سینه کل کُنار جا خوش، می نشستند، کل کُنار دو تا اولادی که داشت هنوزا به بر نرسیده بودند ،سینه ریز چه به سینه اش می آمد! میوه های چسبیده به سینه ریز مال خاله بود ،چسبیده به النگو مال خاله بود. بیست و پنج ساله که کربلایی خاله همه ی  یکشنبه ها ، همه ی پنج شنبه ها همه طلاهاش رو میده به کربلایی کُنار، محرم و صفر هر دو ماه فیکس طلاها زیور کل کُنارِ،بیست و پنج ساله برگهای کل کُناررو توی جوغَن میکُته  ،میکُته ،نرم که شد میزنه به سرش ،خاله میگه به آقای سادات این برگهای کل کُنار رو که به سرم می زنم سرم سبک می شه. خسوف،ماه عقربی که شد امسال ،ماه رو که عقرب گرفت همین امسال، برگهای کل کُنار رو توی جوغَن کُتید،کُتید ،کُتید ،جوغَن شده بود سازی که از توی همه خونه ها باهمدیگه،یکصدا، خود جوش، بی رهبر  کوک شده بود ،خاله می گه همین صدای جوغَن،صدای درخواست  ما از خداست که ماه رو آزاد کنه اَ دست عقرب.

 

خانم شریفه دادی زاده :

پیرو نامه شماره 5/32163 مورخ 15/11/68 باتوجه به اینکه  در موقع مقرر در جلسه توافقات شرکت ننموده اید به شما ابلاغ می گردد چنانچه در جلسه دوم کمیسیون که در تارخ 23 /11/ 68 راس ساعت 11  در          محل این شهردای برگزار می گردد جهت تعیین و تکلیف بخشی از ملک شما که در طرح اصلاحیه قرار دارد، شرکت ننمایید به صورت غیابی تصمیم گیری و  رای صادر خواهد شد.

شهردار ناحیه 2 بندر ترتیتا  

عبدا..موذن زاده دلاوری

رونوشت    واحد حقوقی جهت سابقه و اقدام لازم

شاخه دوم ،تقدیمی دوم همیشه گوشوار بود ،خار هر چه برنده باشه از دست اراده و عقل انسان که در نمیره، باید مواظب خارها باشی ،خاله نبود ،خاله از هیچ جای کل کُنار که نمی ترسید، او می ایستاد شاخه کل کُنار رامی گرفت با خارها،با فشار،بعد پاهایش را کرسی می بست برگها را نرم نرم از شاخه کربلایی جدا می کرد ،گوشوار را از گوشش در می آورد توی گلاب می زد به گوش کربلایی وصل می کرد ،شاخه را اگر به حال خودش بگذاری جای خودش می نشیند ،شاخه را به حال خودش می گذاشت ،گوش با گوشواره وسط شاخه ها جا خوش می کردند ،شوهر خاله که توی طیفان هورموز ناپدید شد با لنجش ،مادر که نازا بود آن غایه ها، ما که نبودین آن غایه ها ،میوه چسبیده به گوش مال خاله بود،میوه چسبیده به خلخال مال خاله بود، صبحگاه که بیدار می شد،چرا زیرسایه کربلایی رو با دستاش جارو میزد، نه با پیش درخت خرما ؟خاله می گفت که هیچ آخی نباید به کربلایی نفرین بشه به همین خاطر رو دو خاطر دیگر، خاله هیچ وقت به تنه کربلایی گوسفند نبست. به همین خاطر رو سه خاطر دیگر.

 

خانم شریفه دادی زاده

پیرو نامه های شماره 5/23163 مورخ 15/11/68 و 9/23202 مورخ 23/11/68

باتوجه به عدم حضور شما در جلسه کمیسیون توافقات به صورت غیابی تصمیم گیری و رای صادره ابلاغ می گردد لذا هر گونه اعتراضی به رای مذکور دارید ظرف مدت 15 روزه کتبا اعلام تا پس از طرح در مراجع قضایی تصمیم گیری شود در غیر اینصورت رای صادره قطعی و لازم اجرا می باشد .

شهردار ناحیه 2 بندر ترتیتا  

  عبدا...موذن زاده دلاوری

 رونوشت

  واحد حقوقی جهت اقدام لازم     واحد اجراییات جهت اطلاع

 

ما سه نفر بودیم یکی همین من دادمهر دادی زاده، یکی خواهرم دادیه دادی زاده، یکی کربلایی کُنار، مادرم نازا بود آن سالها، ما که نبودیم، کربلایی کنار را خاله کاشته تا به خاطر خوردن میوه های آن ،تا به خاطر خوردن سایه های آن ،ما به دنیا بیاییم . ما سه نفر بودیم یکی همین من دادمهر دادی زاده ،یکی خواهرم دادیه دادی زاده ،یکی همین درخت ، کل کُنار را کاشتند. نه ماه و یازده روز بعد ما به دنیا آمدیم ،دادمهر و دادیه ،یک روز کاشتنمان قرار بود برداشتمان هم یک روز باشد ،خاله می گه به حرمت کربلایی، خاله می گه خدا به حرمت همین کل کُنار به خواهرم زاده داده ،خاله می گه این کُنار هم سن و سال خواهر زاده های منه اگر بمیره ،می میرند  خواهرزاده های من . کُنار !چرا درآن قسمت خانه که باید از ما گرفته شود؟ طرح تخریب مقدار؟

واحد اجرائیات احتراما با توجه به اینکه خانم شریفه دادی زاده مالک ملک دارای پلاک ثبتی 3250/2 مقداری از ملک مذکور به شرح نقشه پیوست در طرح اصلاحی  قرار گرفته و در سه مرحله دعوت به کمیسیون توافقات جهت مصالحه شده، و متاسفانه حاضر نگردیده لطفا به توجه به اجرای ضروری و فوری طرح ، جهت تاسیس مجتمع قضایی در خصوص تخریب مقدار قرار گرفته . با هماهنگی پاسگاه مربوطه اقدام لازم به عمل آورید.

شهردار ناحیه دو بندر ترتیتا   

عبدا...موذن زاده دلاوری

رونوشت

واحد حقوقی جهت سابقه    خانم شریفه دادی زاده جهت اطلاع و سابقه