محمد شعبانی


در دامنه و پشت به کوه                    ترا انتظار به چشم بسته ام

نمی خاهم نیامدنت را ببینم

دماوند ترا کشت

چه کسی ترا کشت

دماوند ترا کشت

ادامه مطلب ...

عبدالوهاب نظری


                                                    خسته ام. فقط همین

 مطب شلوغ بود. همه نگاهم می کردند.همه.مردی که روبرویم نشسته بود. دست برد تا از

کت چرمی اش چیزی بیرون بیاورد.باید می کشت.می کشت.کاش.کاش همان جا کار را

تمام می کرد.

دکتر با اخم گفت: جائیت درد می کنه؟

- نه  خیر آقای دکتر

این بار بوز خند زد

ضربه ای به کمر یا گردنت خورده؟

نه خیر. خیر.نه-خیر آقای دکتر

نیشخند موزیانه. مطمئنم نیشخند موزیانه ای زد و موهای بایم را کشید

- حس می کنی؟

- بله-آ-قا-ی دکتر

- مشروب زیاد می خوری؟

ادامه مطلب ...

ابراهیم پشتکوهی


یا او

نه من باور نمی‌کنم ما مرده باشیم

«نقد ساختارگرایانه داستان خسته‌ام. فقط همین»

این داستان امکان مناسبی را برای نقد روانکاوانه در خود دارد اما از آن جا که باید دو نقد متفاوت می‌نوشتم و دو حیطه ای یک کاسه می‌شد که ربطی به هم ندارد و با احترام به ساحت نقد که نگارشی راهگشاست فارغ از کلی گویی و دوری جستن از اشتباه آسمان به ریسمان بافتن و از هر دری سخن گفتن تعبیر می‌شود و نقاد در یک نظر خود را کارشناس کل! می‌داند و با نشان دانای کل، فتوا صادر می‌کند از آن پرهیز کردم تا به این ورطه نیفتم، پس تنها به نقد ساختار مدار بسنده می‌کنم.

ادامه مطلب ...

سعید آرمات


ادبیات جدی با بک گراند گارد ویژه

1.

لطفاً حتماً پیش از خواندن ،دستها رابه حالت عمودی شل قرار دهید.

در اقسام تقسیم بندی های ادبیات در دنیا ظاهراًعنوان و تعریفی برای ادبیات غیر جدی نداریم .داشته باشید اینکه حتی ادبیات کوچه بازاری هم داریم.یا می توانیم در روزنامه ی صنف قصاب ها هم شعری به فراخور درک ساطور بگذاریم:

                سلاخی زار می گریست

                   به قناری کوچکی دل باخته بود

ادامه مطلب ...

مسعود رحمتی

 

1

«من آدم مریضی هستم....آدم بدی هستم.... مرد مطرودی هستم.» این شروع رمان یادداشتهای زیر زمینی داستایوسکی است. و شاید تنها شروعی است بین رمانهایی که خوانده ام. و بارها در ذهنم مرور کرده ام  کاش نویسنده اش من بودم.

ادامه مطلب ...