ساجده کشمیری

1-

باهار خیس با پنج بار جابه جایی در رخت های ابر انداخته

که تلوزیون نمی فهم اید     دوتا چشم کورم   مقابل در مبلمانی نشسته سفید

اینچ ها برابر باز در ته استکان

یقه ات را پاره به گیر

زمان زیر پلکهام می خابید    و تمام می شد وقتی

خاک بودم    زیر درخت    باهارها بوی کرم و گل می داشتم

با توسل به رنگ سرخ دانه ای

از چار راه رسالت به گونه ای گرفته تا سه راه دلگشا

ن ِ اون اون ام    چشم زن

و وقتی حیته ی بدن     وارد مسیر راه های سیگنال    این به آن ور می شوی

 

2-

شب رنج بلند بر بلندی از سرموی باز

 من ام سیا در ساختار با استفاده از یقه و تراکم سینه ای خیس میان دهان

تو بر گیر

زنده در لبه های آب        غرق

در بر گشت خون با گشاد دری چه های سیناپس و ترتماسی نمناک

باد از جدا

ماه از کجا

می خاب ام نداریم


3-

در موهای منی پلا    خابی  ده شده لای سیاهت و تب افتاده

حلقه های جهان و یک انگشت

یک در میان بند پوست

از ریه های تو دم می کشم      فوت می شود هزار جور سه تاره

دور می افتادی که نزدیک

شن زده رنگ لخت پوست       پلاستیک ام

زردی عسر می تابد و سرانگشت آی آبی به لمسی داغ از تن تو تنگ می شکن اد

امین امیری

 

                                                      در جهنم بغلم کن

                                            نگاهی به شعر ساجده کشمیری  

                                  به دستور پزشک: بدون نسخه،  مصرف ممنوع

 

1- همیشه تصورم از ساجده کشمیری به عنوان شاعر یک آدم ساده است که وقتی بخواهد شعر بگوید به سادگی و راحتی می تواند از پس این کار بربیاید و وقتی نخواهد حتا اگر چند صد ورق هم بنویسد، عجیب و غریب هم بنویسد( راجع به اعجاب اشعار کشمیری توضیح داده می شود) و خلاصه هر بلایی سر زبان بیاورد باز هم حاصل کارش شعر از آب در نمی آید. این را البته خودش ثابت کرده در شعرهاش، درهمین دو مجموعه که در آورده و پیش از مرگش هم با عجله ای عجیب شاید با نوعی آگاهی از مرگ خودش و علم به این که دیگر کارش تمام است،جلساتی هم برای آن دو مجموعه گرفت،حملات زیادی هم به او شد حرف های زیادی هم زده شد خصوصا در مورد مجموعه اولش که اتفاقا جلسه ی خوبی هم بود و تقریبا همه ی سالن راجع به کارهایش حرف زدند... در آن جلسه من،یدا..شهرجو،علی آموخته و محمد ذولفقاری فکر می کنم؛همگی روی یک شعر زوم کرده بودیم برای خودم هم عجیب بود ولی بعدها که بیشتر راجع به شعر ساجده فکر کردم دیدم نتیجه ی این همه فکر و حرف و بحث در مورد ساجده همانی ست که در ابتدای متن گفتم:«ساجده کشمیری به عنوان شاعر یک آدم ساده است که وقتی بخواهد شعر بگوید به سادگی و راحتی می تواند». ولی امان از زمانی که نخواهد و نتواند و بخواهد حسب حال بنویسد و بخواهد روزانه نویسی کند و بخواهد از دورواطرافش توصیفی بدهد،حتا با آن همه شلنگ تخته زدن در زبان هم متن هایش شعر نمی شود و نمی تواند شعر بگوید.

ادامه مطلب ...

سعید آرمات



سال 84 ساجده کشمیری دست به کاری می زند که بسیاری شاعران می زنند شاید چاپ اولین مجموعه توسط شاعران همراه بوده باشد با نوعی ندانم کاری یا هیجان یا هر چیز دیگری نزدیک به این الفاظ چنان که شاملو چند سال پس از چاپ اولین مجموعه اش «آهنگ های فراموش شده»آن را اشتباهی بزرگ در زندگی خود می داند اما گمان نمی کنم همه ی شاعران چنین نگاهی داشته باشند.همواره توصیه می شود که شاعر پس از گذر از یک سری صافی های زبانی و تجربی در اولین فرصت خود را با ارائه ی کارهایش معرفی کند  حتی در حد یک مجموعه ی پنجاه صفحه ای .

ادامه مطلب ...

طیبه شنبه زاده


احتمالن هنوز دوشنبه است.

شب ، جریان کولر از کوچه ،باد ِ داغ

لامسه ی سگ ولگرد

و زباله ی فراوان.

ادامه مطلب ...

طیبه شنبه زاده



اولین جمله :

من بودم با جسم اولیه

رها در خیزش دکمه های لباسم

و بندها رها بودند در کفش

یخ از صورت برمی گشت

وخدمات چهره پس از عبور

         پرنده ی گریزان از بوته ی بدن.

ادامه مطلب ...