فیاتا هم نمی تواند
او را از من انتقال دهد
چند کاغذ مچاله برای استحاله ام کافی است
با من دم خور
با من دم خور
زیر پوست تنم
خود را که پوست می کنم
باز هم پیدا نیست
حل شده در من اشباع بلوروار رشد میکند
شرجی را تاب نمی آورم
تا بیایم نفس را هورت بکشم
شرجی تمام بندر را مه کرده
و من خیس تنفس او
با معرف دوشیزگی که
حوالی غروب به من تزریق می شود
به رنگ بنفش در می آیم
پیش از اتفاق اتفاق افتاده ام
سلام فیاتا
سلام
بسیار عالی بود