سعید آرمات
زنی نیامده باشد میان ساعد و بازو
میان وقت مقرر و یا نیامدن او
به چند چرخش صورت به چند چشم رمنده
به وقت ریختن یخ میان یقه ی آهو
سفیدی تن متن و سیاهی گذرنده
و اسبهای رمنده میان دسته ی گیسو
سلام سلام قطاری که هی سفید رسیدی
وتا بجنبم دیگر گذشته بودی از او
تو صندلی مقابل بگو چه می کردم من
میان آمد و رفت قطار و آن همه هوهو
که باز آمده باشی به ایستگاه مقرر
و باز گم شده باشی تو در میان هیاهو
میان ساعد و بازو نشسته بود سفید و
شتاب عقرب چرخیده روی گردن او، او
سفید آمده بودی نشسته بودی در متن
و پنج عصری خسته پرید از سر زانو
چرا نشد بنویسم سپیدی تن متنی
که با نیامدن او گذشت از لب چاقو
نشد نشد بنویسم که متن هی تن می زد
وتن نوشته نمی شد که قفل بود از جادو
سفید سفید نشستی میان تن تنناها
و تن که نامتناهی شد از میان دو ابرو
دوباره برمیگردم به اسبهای تن تو
به اسبهای شکفته میان ساعد و بازو
سلام
عجب سایتی داری شما
خیلی خوشم امد [قلب]
بهت تبریک میگم [گل]
اگه دوست داری از سایتت در آمد داشته باشی حتما یه سر به سایت زیر بزن
URL : http://www.pars.im
میتونی از بازدید هات درآمد مطمئن و خوبی داشته باشی
برای هر کلیک 80 تومن میده همه کلیک ها رو هم میشماره 2000 تومن جایزه عضویتشه امکان زیر مجموعه گیری هم داره برای هر کلیک زیر مجموعه 5 تومن به شما پورسانت میرسه اعتبار خود سایت هم عالیه و میتونی از پرداخت پورسانتت سر موقع مطمئن باشی
خواستی عضو شی حتما از لینک زیر استفاده کن
http://www.pars.im/signup.php?from=aida20&ref_code=f40fddb5d1ff53f7bb2ab3b740652181
امتحان کن ضرر نداره
من که تو وبم گذاشتم عالیه
URL : http://www.pars.im
شاد باشی دوست من [لبخند]
امیدوارم عضو بشی و درآمد خوبی هم کسب کنی [قلب]
تا بعد [بدرود]
سلام
برایم کمی غیر منتظره و هیجان انگیر بود پرینت گرفتم تا با فراغ بال بررسی کنم ضمنا با توجه به اینکه نیستم سال نو را پیشاپیش به شما و خانواده محترمتان تبریک عرض می کنم
درودهای فراوان به مدیر مسئول وبلاگ:
همکاران محقق عزیز، شمارا دعوت به بازدید از وبلاگ جامعه شناسی ایران http://www.arja.blogsky.com می نمایم و از نقدهای خوبتان دریغ نورزید: نتیجه تضعیف زبان ملی، تجزیه کشوری ـ حکومت جمهوری اسلامی و سوسیالیسم توتالیتاریسم است؟ مقالاتی دیگر با تشکر، کوروش آریامنش:
سلام
سال نو مبارک
موفق باشید
سلام
شما را به خواندن تن شعرهایم دعوت می کنم .امید دارم که تفاوت دید و لذت را در عشق و خواستگی تجربه کنید.
سلام آقای آرمات !
دعوتید ...
(گل)
سلام
مهربان
یادم باشد که باشم و نباشم تا نباشیم اما هستیم
((هر وقت شعری می خوانیم همیشه درگیر تعابیری ذهنی می شویم که ممکن است خیلیها درگیر آن شوند..اما به هر جا که قدم می نهیم این درگیری شاید خیلی کم و نامحسوس باشد و تعابیری سطحی و سبک.
مثلا می گوییم: خیلی خوب بود دست مریزاد.....احسنت مهربان چه خوب گفته ای و نگفته ای....باید دوباره بخوانم.....استفاده کردیم......آفرین به ذوق شما....یا اینکه می آیند و پیام بازرگانی سفارش می دهند.))
غزلتانرا دقیق دوازده بار خواندم
و چینش کلمات نگاهم را به دور فرستاد و محکم گرفت
و میخکوب این ساعد و بازو .
بیشتر تصویر غزل برایم جالب می نمود.
و درود بر اسبهای تن این غزل.
و دیگر این که تن شعر به شب شد با اول شعر و تن تغزل هشتم .شریک شوید لطفا
سلام جناب آرمات
خواندن غزل از سعید آرمات شاعر غزل گنجشک ها حتما لذتبخشه حتی اگر این غزل در فضاهای تجربه شده ی دهه ی هفتادی باشد که خود شما بهتر میداند الان پته ش کجاست
فقط یه نکته در مصرع پایینی دال سفید اول از وزن خارجه:
سفید سفید نشستی میان تن تنناها
در پناه بارون
با سپاس از دقت نظر دوست عزیز آقای انصاری و تذکر صحیح در باب اشکال وزنی اکر چه پیش از این دوستان دیگری نیز این نکته را یادآور شده بودند چنان که واضح است این غزل با رویکردی دهه هفتادی در اواخر همان دهه نوشته ( ونه سروده) شده است! نوعی لج بازی و دهن کجی شاعرانه در آن سالها به وضعیت (کدام وضعیت!)اشکالات وزنی در این غزل چندین مورد بود که البته عمدی بود ولی من پیش از نهادن با ویرایش جدید انهارا راست کردم واین یکی دیگر نمی شد و چندان هم اهمیتی نداشت هدفم چیز دیگری بود. با نگاهی به زبانیت متن و ارائه ی فرمی روان پریش و شیزو فرنیک البته در محدوده ی تنگ و تاریک وزن.. سوای آن ارائه ی فرم قصوی برگرفته از تئوری داستانهای کمی تا قسمتی پسامدرن
این شعر هنوز هو انگشت پیش نهاده هایش بلند است
ضمنن شعر دهه ی هفتاد هیچ جا نرفته و بیشتر شاعران جوان امروز از رودخانه معروف نیما هنوز ا هنوز با کاسه ی شعر دهه هفتاد آب بر می دارند دهه ی هفتاد صرفن اطلاق یک نام است و خیلی ربطی به تاریخش که بر گرفته از عنوانش است ندارد اگر چه تغییر و فراروی حق جهان است و دلیلی هم ندارد که شاعران روی یک پا بایستند مرغ که نیستیم دوست شاعر
می خواستم نظرتان را در مورد دو قطعه زیر بدانم.
-------------------------
قدمگاه
مقدس بودم و پاک
تاک از همه پرستندگان
پرده دارم
تو خواستی باشی
و اینک پرده در
تو آن نیستی ؟
که هر شب سر در حلقوم چاه من یک چشمت اشک بود ؟
و من برایت خون می گریستم؟
من آن سرزمین مقدسم !
این رد پا که سر تا ته من میبینی
اثر انگشت چشمان تو بود
آنگاه که نصر من ا... و فتح قریب می خواندی
من آن سرزمین مقدس بودم
قدمگاه تو شدم و تا انتها در من رفتی
و نیستم دیگر.
...
قدمگاهی نامقدس .
--------------------------
که آه...
از سینه ات
سنجاق را که بال می دهی
آینه زرد می شود
و اتاق مست بلوغ تو
ببوس
پیشانی ام را
تا آواز دهم
که آه ، سوختم
که آه...
از داغ بردگی ات
اذازلزله الارض زلزالها
و من رقصان
سرخ می شوم
از داغ بوس بردگی ات
و آواز می دهم
که آه...
که آه...
ممنون از ارسال شعرها دوست هم محله ای قدیم
شعر از نیما تا امروز اوج و نشیب بسیار داشته خیلی ها چه آنهایی که نامی دارند و چی آنها که برای عموم بی نامند راههای زیادی در شعر گشوده اند شعر هم برای خودش نحله ها و شکل هایی دارد که بعضی از این شکل ها قدیمی ترند بعضی نوتر مهم است که این شکلها را بشناسی تا راههای رفته را دوباتره نروی ضمن این که در همه ی اشکال شعر چند مقوله را باید خوب شناخت. فرم و ساختار و زبان وموسیقی و هارمونی و ریتم که هر یک بحث های مفصلی هستند
درودهای فراوان به مدیر مسئول محترم:
همکاران عزیز، شما را به وبلاگ جامعه ایران و جامعه شناسی آریائی http://aria20.blogsky.com با مقاله جدید دعوت می کنم از نقدهای خوبتان دریغ نورزید و در ضمن در نظر سنجی وبلاگ شرکت نمائید با تشکر همکار شما ماندانا
سلام
ممنون از جواب کاملتون
البته شمابهتر از هر شاعر هم استانی در جریان شعر دهه ی هفتاد بودید و مطالبتون به گونه ای مستنده و حقیر هم تو اون سالها تحت تاثیر این موج بودم ولی من طبق مولفه های نیوکلاسیک امروزی به این غزل نگاه کردم
در پناه بارون