سعید آرمات


می پیچم دور ملافه ای که کوتاه است

با کُره ی جغرافیایی که روی میز

این اتاق

کوچک است که تو از اتوبوس مستقیم پیاده می شوی در من

 

چند راه مختصر در کفش های تو رفته شده است

چند عطر زنانه در آشپزخانه ی یک مسافر خانه میانه ی راه

به تو رسیده است

تو جهان را یک جا با خود آورده ای روی تخت

در اتاق من که عنداللزوم مرکز عالم است

در ملافه هایی که از تو بلند تر می شوم

در کاسه ی لعاب داری که یک ساعت پیش

یخ روی پیشانی من بوده است

تب از روی پیشانی بالا رفته است

در مقام صفر

اندوه از تبم بیشتر نیست

از کلاهی می گفتی که درخیابان پیدا کردی اما از سر من زیاد است

از دستی که به من می زنی

یا از راهرو که بلند است وقت رفتن در کنار سایه ی تو

من اینها را می پیچم دور خودم از هوای سرد

از دستی که تو برداشته ای از پشتم

از نوار باریکی که لابه لای موهای تو با دست من رفته است و سبز

این چیزها می آیند که دیده باشم جهان را از پشت پلک های نازک توبزرگ

 تو عطر می زنی

من در اتاق دورملافه ام پله ها می پیچند بالا

تو عطر می زنی

سی وسه سال از من بالا رفته است

کدر می شود وقتی در پاگرد از پاشنه های بلند تو

صدا پایین می رود

صدای ترمزِ دست اندازِ کنار خانه که باز با تو بلند است

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد