نقدها را بود آیا که عیاری گیرند؟
حافظ
انگارش! انگارش!... لابد باید با تو بگویم که...
اصولاً عادت ندارم هرجایی بروم و هرکسی را ببینم این از عادت های بد من است. چند سالی کم و بیش توی لاک خودم بودم البته گاهی به اقتضای شرایط و احساس نیاز دست هم به کارهایی زده ام مثل برگزاری شب شعرهای ماه وکارهای مشابه آن که البته بیشتر نیز باهمدلی یک دوتن دوستان دیگر برگزار می شد به جای پرداختن به خودمان به دنبال ایجاد فضا بودیم تا در آن همه باشند و همه نیز رفیق باشند و با خبر از حال هم .
از اواخر دهه ی شصت با خواندن حرف های همسایه ی نیما فهمیدم که سوای شناخت اصول و موازین شعر چیزهای مهم تری وجود دارد، یک تقسیم بندی ساده برای شناخت راهی که در پیش رو داشتم .
1. تمرین مدارا
2. تمرین شناخت اصول شعر و ادبیات
عقیل دادی زاده
بکارت بکر
علی مش حیدر می گفت:زن باید مواظب دهانت باشی،زن ناخنهای پایت بیشتر .علی مش حیدر می گفت:بدریه این نوع دیگری از امتحان خداست،بکارت دهان،علی مش حیدر می گفت: بو آدم را سحر می کند.
و حالا بدریه می گفت:علی این نعمتِن نعمت،خدا به همۀ بندهاش نمی دهد. و حالا بدریه می گفت:با این بو می توانیم یه خو زندگی راست کنیم.
ابراهیم پشتکوهی
خشونت جناب «خ»
کلمه ها
در انتظار حروف بودند
برای شدن یک شعر عاشقانه
اما حرف «خ»
مثل یک فرمانده خشن از وسط کلمه ی
لبخنده
خودش را کنار کشید
«من نمی یام»