سعید آرمات


ادبیات جدی با بک گراند گارد ویژه

1.

لطفاً حتماً پیش از خواندن ،دستها رابه حالت عمودی شل قرار دهید.

در اقسام تقسیم بندی های ادبیات در دنیا ظاهراًعنوان و تعریفی برای ادبیات غیر جدی نداریم .داشته باشید اینکه حتی ادبیات کوچه بازاری هم داریم.یا می توانیم در روزنامه ی صنف قصاب ها هم شعری به فراخور درک ساطور بگذاریم:

                سلاخی زار می گریست

                   به قناری کوچکی دل باخته بود

یا ادبیات پشت وانتی!

قربون سبیلت!خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد

                خواهان کسی باش که خواهان تو باشد

ادبیات جدی در مواجهه با کدام یک از این گونه های مختلف نامش به مخاطره می افتد.مشکل بر سر این است که حد و مرز کوچه و اطاق روشنفکری ،بازارچه و وفرهیختگی وتقابل کلماتی از این قبیل را ما مشخص نمی کنیم.اصلاً تقابلی آیا هست؟

 

2.

کوچه ها باریکن

                   دکونا بسته س

خونه ها تاریکن                 

                    طاقا شکسته س

 از صدا افتاده تار و کمونچه

                           مرده می برن کوچه به کوچه ...

ترانه ای با بن مایه ای فولکوریک از شاعری جدّی که میلیون ها فیش درباره ی فرهنگ کوچه را در طول حدود نیم قرن جمع آوری کرده وهنوز دریغا که بخش های عمده ای از آن باید در محاق سانسور باقی بماند.این ترانه را بارها زمزمه کرده ایم.واقعاً حد فاصل کوچه بازار و جریان روشنفکری در این ترانه کجاست.همین جا وسط ماجرای پریشان این متن ِغیر جدی به ادامه ی ترانه برویم حتی با حضور صدای فرهاد.بعد مقایسه کنید با ترانه های نوین عصر مشروطه.آغاز تجدد در شعر با شکستن هنجارهای ترانه شروع شده است.چرا که دروازه ی دژ ادبیات ِفاخر ما محکم تر از آن بود که بشود میخی در آن فرو کرد یا گل میخی کج و کوله را حتی از آن کند.شاعران عصر تجدد به هم ریزی بنیان ادبیات را از ترانه آغاز کردندو چون مشقی موجود نبود بخوانیم با هم

 ماشین مشتی ممدلی  

                    نه بوق داره ونه صندلی

صندلیاش فنر داره

                       نشستنش خطر داره

حالا که همه دارند خلط مبحث می کنند و دراین وانفسا ملاقه در لجن می آورند یعنی ما هم بله؟...نه این طور نمی شود

3.در عصر موسوم به پسامدرن ؛جدی و غیر جدی آنهم در ادبیات!قطعاً خواندن دو جلد رمان پست مدرنیستی در شناخت ما از برخی جنبه های رمان امروز بی نصیب نخواهد کرداما چنان که گفته اند بخشی از یک متن پست مدرنیستی به قرائت مخاطب بر میگردد سوای متن مخاطب نیز خوانشی پست مدرنیستی دارد.در عصری که دروغ گفتن نوعی فضیلت است و رسانه نوعی توجیه نوشتن هم خیلی جدی به حساب نمی آید.چنان که عشق در ظرف سوار شدن به اتوبوس وپیاده شدن از آن اتفاق می افتد وظاهراً هم تمام می شود ولی شب هنگام نوشتن چیزی در ما بیدار می شود .عدم قطعیت برای درک دقیق پایان پذیری و پایان ناپذیری عشق. شعر با کمک تخیل شاعر اتوبوس را با مسافرانش به اطاق 8متری می آورد

4.احتمالاً در اطاق فراموشخانه رقم درست تعداد ابیاتی را که یک شاعر باید از حفظ داشته باشد- از نظر شمس قیس رازی آمده است.اصلاً شمس بود یا نظامی عروضی؟!شاعر باید برای آغاز راه شاعری چند هزار بیت از شاعران دیگر را از حفظ داشته باشد.تا همین اواخر هم شاعری کار سختی بود شناخت هارمونی زبان،فرم،امکانات ساده و پیچیده ی زبان ،آشنایی با تدوین های مختلف ، شناخت آخرین تئوری های مربوط به هنر و ادبیات و ای بسا سینما ،اضافه کنید به اینها دود چراغ،پاکت پر وخالی سیگار اشنو،مداد اندازه ی دو بند انگشت ،معده ی خراب و فلاسک چای با عینک ته استکانی نصرتی و...

5. حالا سری می زنیم به وبلاگهای ادبی که خیلی ها دور از چشم من و ما در این سال ها شاعر شدند اگر چه خدا را شکر راه های بالا را هم نرفتند.

شاعرند.نامشان همه جا هست خیلی ها می خوانندشان.چه جدی باشند چه نباشند.لابد نسل جوانتر شامورتی بازی جدید تر ی آموخته  همه هم که مثل ما از بد حادثه شاعر نشده اند.

حالا می توانم دستها را به موازات بدن عمودی...
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد