کسی راز مرا داند

که از این رو به آن رویم بگرداند.

 

                                کتیبه

 

ادبیات زحمت و رنج است خاصه در روزگار ما  با وضعیتی که همه چشم در چشم شاعر می دوزند و به او می گویند که فلانی شعر امروز را مخاطبی جز خود شاعران در کار نیست. واین را هم لابد باید اضافه کنیم به جرم های کرده و ناکرده ی شاعران و اگر هم ملت ، جومونگ را بر خواندن داستان ترجیح میدهد ... به هر حال گردن نویسنده باریک تر از موست ؛ خاصه نویسنده ی ایرانی !.  کتیبه ی اخوان به واقع حکایت ازلی و ابدی ما شاعران است ؛ با بیان استعاری . سنگی اگر هم هست در وضعیت فعلی همه با هم باید از این سو به آن سویش بگردانیم.

 

به زبانی غیر استعاری و صریح انگارش می تواند جایی برای خیلی از ماها باشد . چنان که در آغاز نیّت بر همین بود و ما از سر ناچاری ، تنگی نفس ، کمبود هوا یا به عقیده ی بعضی دوستان از سر شتابزدگی دست به این کار زدیم . به هر حال یکی هم باید از این صخره بالا می رفت و خط پوشیده از خاک و گل را می سترد و می خواند . آن یکی هم...

 

پایان راه ما شاید پایان آدم های شعر کتیبه ی اخوان نباشد ؛ مشتی خسته و رنجور و سر در گریبان با گرهی که در پایان گشوده نشد . رازی شد با هزار و یک تأویل.

 

سزاوار است در سرآغاز شماره ی دوم از همه ی دوستانی که هر یک به نوعی ما را به ادامه ی راه تشویق و تحریض کردند سپاس گزاری کنیم . دعوت نامه ای نداریم واصولاً در کار ما ضرورتی برای آن نیست . فضای ادبیات متعلق به همه ی کسانی است که خود از آغاز دلی خسته داشته اند و بی دعوت فرا خوانده شده اند و خود بیش از هر چیز نیازمند به حضور در جمع هستند و درک حضور دیگری .با کفش های چینی روزگار ما هم که نمی شود همه ی شهر را گشت ؛ برای گرفتن مطلب و شعر اما انتظار از دوستان تا بوده چیز دیگری بوده . در پایان باید تشکر کنیم از احمد کارگران،موسی عامری ، فاطمه و حسن بردال به خاطر فبول همه ی زحمات و همدلی به ادامه ی راه ...

نظرات 2 + ارسال نظر
احمد سعادت جمعه 10 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 03:08 ب.ظ http://a.saadat.blogsky.com

۱ -( گراند گارد ویژه ) را در چهره محو و ژست مثلا عافل اندر سفیه سعید آرمات در ملک خصوصی ا و و دارو دسته اش را می شود آغاز به کار دستگاه پنبه زنی او و شرکا یش با اتکا به حمایت های خاص پیدا و ناپیدا تعبیر کرد :

( حالا که همه دارند خلط مبحث می کنند و دراین وانفسا ملاقه در لجن می آورند یعنی ما هم بله؟...نه این طور نمی شود )

او و البته شرکایش احساس رسالت کرده و برای کوبیدن بر دهان همه کسانی که خلط مبحث می کنند و یعنی ما هم بله با بیان : ... نه این طور نمی شود وارد گود شده اند .

نفر اول در این معرکه شاملو است :دلایل آن هم معلوم

(در اقسام تقسیم بندی های ادبیات در دنیا ظاهراًعنوان و تعریفی برای ادبیات غیر جدی نداریم .داشته باشید اینکه حتی ادبیات کوچه بازاری هم داریم.یا می توانیم در روزنامه ی صنف قصاب ها هم شعری به فراخور درک ساطور بگذاریم:

سلاخی زار می گریست

به قناری کوچکی دل باخته بود )


۲ - این هم مثالی از ادبیات مثلا جدی با کاربرد تبلیغات ویژه
ژل مخصوص ! کرم ضد آُفتاب با بسته قرص نعنا در شعر سعید آرمات :

( فرض اول روی لکه ی درصورت یک نفر مانده است

انگارصورت تمیزی بدون لک

می توانم روز آهسته ای را در تماشای او با شم

در فرض های بعدی دستم در کیف کسی می رود

ژل مخصوص یک کار

تیوپ پر از ضد آفتاب با بسته ی قرص نعنا

تو چند ساعت است ارزان رفته ای )


و راستی چند ساعت ارزان رفته ای ۱؟

۳ - این هم از جهان روی تخت در اتاق سعید آرمات که ظاهرا مرکز عالم فرض شده است و حکایت نوار لابلای موهای.... :

(تو جهان را یک جا با خود آورده ای روی تخت

در اتاق من که عنداللزوم مرکز عالم است

در ملافه هایی که از تو بلند تر می شوم

در کاسه ی لعاب داری که یک ساعت پیش

یخ روی پیشانی من بوده است

تب از روی پیشانی بالا رفته است

در مقام صفر

اندوه از تبم بیشتر نیست

از کلاهی می گفتی که درخیابان پیدا کردی اما از سر من زیاد است

از دستی که به من می زنی

یا از راهرو که بلند است وقت رفتن در کنار سایه ی تو

من اینها را می پیچم دور خودم از هوای سرد

از دستی که تو برداشته ای از پشتم

از نوار باریکی که لابه لای موهای تو با دست من رفته است و سبز )

۴ - و داستان ملافه کوتاه و پیچیدن دور آن و درآمدن به شمایل اتاقی کوچک زیر درگاه اتوبوس و سرانجام ...................در شعر سعید آرمات :


(می پیچم دور ملافه ای که کوتاه است

با کُره ی جغرافیایی که روی میز

این اتاق

کوچک است که تو از اتوبوس مستقیم پیاده می شوی در من )

۵ - توجه خوانندگان عزیز را به آخرین شیوه های علط نویسی نگارشی و املایی ومعنا رسانی در این بند از نوشته سعید آرمات جلب می کنم :

( در عصر موسوم به پسامدرن ؛جدی و غیر جدی آنهم در ادبیات!قطعاً خواندن دو جلد رمان پست مدرنیستی در شناخت ما از برخی جنبه های رمان امروز بی نصیب نخواهد کرداما چنان که گفته اند بخشی از یک متن پست مدرنیستی به قرائت مخاطب بر میگردد سوای متن مخاطب نیز خوانشی پست مدرنیستی دارد.در عصری که دروغ گفتن نوعی فضیلت است و رسانه نوعی توجیه نوشتن هم خیلی جدی به حساب نمی آید.چنان که عشق در ظرف سوار شدن به اتوبوس وپیاده شدن از آن اتفاق می افتد وظاهراً هم تمام می شود ولی شب هنگام نوشتن چیزی در ما بیدار می شود .عدم قطعیت برای درک دقیق پایان پذیری و پایان ناپذیری عشق. شعر با کمک تخیل شاعر اتوبوس را با مسافرانش به اطاق 8متری می آورد )

دوست عزیز آقای احمد سعادت وبلاگ شما با آدرسی که داده بودید موجود نبود!!من دقیقآًهمان طور می نویسم که هستم اما شما با دادن نشانی غلط همان طوری که هستید هستید ؟نظر شما را می گذاریم و ممنون از همدلی و همداستانی

[ بدون نام ] یکشنبه 26 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:57 ق.ظ

استاد ادبیات عزیز ماها یعنی چی ؟ ؟ ؟ ؟ ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد